خواستن همیشه توانستن نیس...
خواستن همیشه توانستن نیست …
گاهی فقط داغ بزرگیست که تا ابد در سینه ات می ماند …
آرامـــش
آرامش چیست؟
نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به آینده و اعتماد به خدا
نگاه به اطراف و جستجوی خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
و بعد
تمام لحظه ها سرشار از بوی خدا
ابراهیم حسینی
سلام دوستان.بالاخره بعد از مدت ها گرفتاری تونستم به دلنوشته های من سری بزنم و مطلبی بزارم.
دلنوشته های من تنها عنوان وبلاگ نیست ; بلکه سخن دل و سوز آتشین همه انسان ها است.
بی شک هر نوشته های که از ته دل بلند شود یر قلب خواننده هم می نشیند :«هر آنچه از دل براید لاجرم بر دل نشیند».
اما اینجانب ابراهیم حسینی عشق را در یک جا و مختص مکانی خاص نمیبینم بلکه به نظرم عشق همه جا هست حتی آنجا
که فکر انسان خطور نمیکند«.به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم...
به نظر من معرفت حاصل از عشق یا همان پختن و چیره گشتن نه سوختن و ساختن به همه غم و رنج در شیدایی و فراق
در عشق میارزد.
عشق آنچپنان وسیع است که فقط عاشق قادر به درک آن میباشد. اغیار بی خبرانند که مدام اظهار عشق میکنند.
عشق نهفته در قلب انسان است نه در زبان . « آن را که خبر شد خبری باز نیامد »
هر کسی لیاقت ورود به جرگه عشقبازان را ندارد و تحمل درد عشق عاشق را لایق وصال دوست میکند .
این آتش عشق است نسوزد همه کس را ...
ترسم آخر ز غم عشق تو دیوانه شوم
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم
آنقدر یاده بنوشم که شوم مست و خراب
نه دگر دوست شناسم نه دگر جام شراب
قـصـــه ی دوســتــ داشـتـــــن مــــن
قـصـــه ی دوســتــ داشـتـــــن مــــن
حکــایـتــــ پـســــر کــوریــه کــه بــه مــــاهـــیِ مُــــرده اش غـــذا مــیــــــداد
دلتـنـگــمــــــ
دلتــنـگـمـــــ...
مثل مــادر پیــریـــــ کــه دلــش هـــوای بـچـــه اش را کــرده
ولــیــــــ
بـلــــد نـیـــســـــتــ شـمــــاره اش را بـگیـــــــرد
جاهای خالی
معلم ورقه ها را داد...همه مرا مسخره کردند
اما باور کن درست نوشته بودم
گفته بود "جاهای خالی را با کلمه مناسب پر کنید"
من هم همه را نوشتم "تـــــو"
مگر این جاهای خالی را فقط تو پر نمیکنی؟؟!!!
کم آوردن
تودنیای ما انسان ها یه حالتی هست کم آوردن
خوش بحالت که هیچوقت تجربه نکردی و نمیکنی خدایا
لیاقت
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای...
این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند
صحبت از فراموشی نیست...صحبت از لیاقت است
ترس...
می ترسم ...
کسی بوی تنت را بگیرد ...
نغمه دلت را بشنود...
و تو خو بگیری به ماندنش ...
چه احساس خط خطی و مبهمی ست...
این عاشقانه های حسود من ...
پسربچه تشنه
پسر گرسنه اش میشود.شتابان به طرف یخچال میرود
در یخچال را باز میکند...
عرق شرم بر پیشانی پدر مینشیند.پسرک این را میداند.
دست میبرد و بطری آب را برمیدارد..
کمی آب در لیوان میریزد...صدایش را بلند میکند:"آااااااه چقــد تشنه بوودم"
...
پدر این را میداند پسر کوچولواش چقدر بزرگ شده است
دیدم بی خبر آمدی و رفتی
هزار و یک ترانه
دفتر سوم: شکوه
نام ترانه: دیدم بی خبر آمدی و رفتی
تقدیم به: ف-ک
توضیحات: سرایش93/10/21- ناتمام
**
دیدم بی خبر آمدی و رفتی
نیم نگاهی به ما نکردی و رفتی
چشم م دوخته بودم بر نگاهایت
نگاهی هم به ما نکردی و رفتی
**
دیدم چشم به راه دگری بودی
در حال و هوای کس دگری بودی
دیدم حال و هوایت با من نیست
دیدم در هوای دگری بودی
**
حسن بذرگری(آیین)
فرشته بودی و لی بی فا
هزار و یک ترانه
دفتر سوم : شکوه
نام ترانه: فرشته بودی و لی بی فا
تقدیم به: ف-ک
توضیحات: سرایش93/10/21- ناتمام
**
فرشته بودی و لی بی فا
حوریه بودی ولی بی وفا
ماه رخ ی بودی در چشم ما
ماه رخ ی بودی ولی بی وفا
**
حسن بذرگری( آیین)
hasan.bazrgari@gmai.com
تنهاچیزی که نمیدونم
یکی بهم گفت:خیانت میکنه
گفتم:میدونم
گفت:این کارش یعنی دوسِت نداره
گفتم:میدونم
گفت:اون یه روزی واسه همیشه تنهات میذاره
گفتم:میدونم
گفت:پس چرا دوسش داری؟چرا باهاش میمونی؟
گفتم:این تنها چیزیه که نمیدونم
ز که بنالم جز خویش خویش
هزار و یک ترانه
دفتر سوم : هجر
نام ترانه: از که بنالم جز خویش خویش
تقدیم به :
توضیحات : سرایش 93/9/25- ناتمام
**
از که بنالم جز خویش خویش
از که بنالم جز دل خویش
هیچ کس که به ما بد نکرد
جز دل ما با خویش خویش
**
خویشم مرا آوره کرد
خویشم مرا ویرانه کرد
خویشم مرا بیچاره کرد
خویشم مرا دیوانه کرد
**
از بیگانه نه نالم جز خویش
نه از بیگانه بخواهم نه از خویش
هم بیگانه جفا کرد هم خویش
از بیگانه بنالم یا از خویش
**
حسن بذرگری( آیین)93/9/25
وصف آن ناز گل شیراز می کند دلم
هزار و یک ترانه
دفتر چهارم : یاد یار
نام ترانه: وصف آن ناز گل شیراز می کند دلم
تقدیم به: م - ا
توضیحات: سرایش93/10/18- ناتمام
**
وصف آن ناز گل شیراز می کند دلم
و صف آن مه روی بی مثال میکند دلم
آنچه را نتواست حافظ به توصیف کند
وصف آن در عزل ناب می کند دلم
**
نادیده وصف چشم آهویش میکند دلم
نادیده وصف کمان ابرویش میکند دلم
حافظ دید مه رویش و و صف روی اوکرد
دل من نادیده وصف آن تناز می کند دلم
**
هوای ناز گل شیراز کرده است دلم
هوای ناز گل ناز کرده است دلم
هوای بوی بهار نار نج ش کرده است دلم
هوای شراب ناب شیراز کرده است دلم
حسن بذرگری(آیین)93/10/18
همه جا هستی...
همه جا هستی..
در نوشته هایم
درخیالم
در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و نیستی کنارم است
چشمانت راببند
من درد میکشم
اما تو چشمانت را ببند
سخت است بدانم میبینی
و
بیخیالی
خیلی دیره ...
خیلی دیره؛
وقتی که تازه می فهمی اونی که از همه ساکت تر بود،
بیشتر از همه دوستت داشت،
ولی...
تو حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود...
سیگار...
سیگار نکش زود پیر میشی.. سیگار نکش عمرت کوتاه میشه.. سیگار نکش سرطان میگیری.. سیگار نکش میمیری.. نگران منی؟ میتونی کاری کنی دلم نشکنه؟ آخه نمیدونی که تو جوونی هم میشه پیر شد،میشه مرد.. آخه وقتی احساست بمیره فقط کالبد تن میمونه بدون روح.. از سرطان گفتی.. همین الان غده های چرکین توی سرم در حال رشده.غده های چرکین درد..درد یادآوری بیمعرفتی و نامردی آدمها.. بیخیال.. داداش آتیش داری؟؟♥
تولد پدر
کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد
و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود،رفت
همه ی خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد
پول های خرد راکه هنوز با تکه های قلک قاطی بود..
در جیبش ریخت و باسرعت از خانه خارج شد
وارد مغازه ای شد.با ذوق گفت:
"آقا ببخشید!یه کمربند میخواستم.آخه...آخه فردا تولد پدرمه"
مغازه دار:
"به به....مبارک باشه..چجوری باشه؟چرم یا معمولی،مشکی یا قهوه ای"
پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت و گفت:
"فرقی نمیکنه...فقط......فقط دردش کم باشه.."
آغوش خدا
خوابی دیدم...
خواب دیدم در ساحل با خدا قدم میزنم.
بر پهنه آسمان صحنه هایی از زندگیم برق زد.
در هر صحنه , دو جفت جای پا روی شن دیدم. یکی متعلق به من دیگری متعلق به خدا.
وقتی آخرین صحنه مقابلم برق زد:به پشت سر و به جای پاها روی شن نگاه کردم.
متوجه شدم که چندین بار در مسیر زندگیم, فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است,
و همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین لحظات زندگیم بوده است.
این واقعا برایم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم:
خدایا , توگفتی اگر به دنبالت بیایم , در تمام راه با من خواهی بود ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگیم
فقط یک جفت جای پا وجود داشت.
نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم , مرا تنها گذاشتی...
خدا پاسخ داد :
بنده بسیار عزیزم , من در کنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت
اگر در آزمون ها و رنج ها , فقط یک جفت جای پا دیدی , زمانی بود که تو را در آغوشم حمل میکردم.
دلنوشته من
می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در آغوش بگیری که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه عبور کنند!
و من به اندازه تمام روزهای کم بودنت تو را ببویم و در این زمان متوقف...
سالها در آغوشت زندگی کنم .
بی ترس فرداها...