مرهم
خدایا
دلم مرهمی می خواهد
از جنس خودت..
نزدیک،
بی خطر،
بخشنده،
بی منت...
خدایا
دلم مرهمی می خواهد
از جنس خودت..
نزدیک،
بی خطر،
بخشنده،
بی منت...
من درد میکشم
اما تو چشمانت را ببند
سخت است بدانم میبینی
و
بیخیالی
دردم این نیست که او عاشق نیست..
دردم این نیست که معشوق من از عشق تهی است
دردم این است که با دیدن این سردی ها
من چرا دل بستم ؟؟
اینجا سرزمین واژه های وارونه است: جایی که گنج, "جنگ" می شود..
. درمان, "نامرد" می شود... قهقه , "هق هق" می شود...
اما دزد همان "دزد" است ... ... ... درد همان "درد..." و گرگ همان "گرگ
همیشه ابرها می بارند ولی آدمها عاشق ستاره ها می شوند . . .
نامردیست . . . آنهمه گریه را
به یک چشمک فروختن.