دخترک بی مادر
دخترک گوشۀ کلاس تنها و آرام نشسته و به چهرۀ مهربان معلّم؛چشم دوخته.
یکی از بچّه ها میخواهد چیزی بخورد که معلّم میفهمد.
با مهربانی میگوید:
" بچه ها زنگ اخره!اگه سرکلاس چیزی بخورین نمیتونین توی خونه غذای خوشمزۀ مامانتون رو بخورین! "
چند نفر باخنده و شوخی میگویند:
" اگه غذا نداشتیم چی؟ "
دخترک درگوشۀ کلاس زمزمه میکند:
" اگه مامان نداشتیم چی؟ "
.
.
.
واسه شادیه روحِ همۀ مامانا صلوات