خسته ام
خسته ام...
از همه دنیا...
از همه آدماش...
از عشقاش...
از جداییاش...
از خیانت هاش...
خدایااا
خسته ام . . . میدونم وقت هنوز تموم نشده..
میشه ورقمو بدم؟؟؟؟؟؟
خسته ام...
از همه دنیا...
از همه آدماش...
از عشقاش...
از جداییاش...
از خیانت هاش...
خدایااا
خسته ام . . . میدونم وقت هنوز تموم نشده..
میشه ورقمو بدم؟؟؟؟؟؟
تنهایی یعنی
یه وقتایی هست میبینی فقط خودتی و خودت
رفیق داری ... همدرد نداری!
خانواده داری... حمایت نداری!
عشق داری... تکیه گاه نداری!
همه چی داری...ولی هیچی نداری
یه وقتایی که دلت گرفته . . .
بغض داری, آروم نیستی ,دلت براش تنگ شده. . .
حوصله ی هیچکس رو نداری!
به یاد اون لحظه ای بیوفت که بی قراری هاتو دید
اما چشماشو بست و رفت . . .
به کسی که رفت بگویید:
من کسی را از دست دادم که اصلا دوستم نداشت
ولی تو
کسی را از دست دادی که دیوانه ات بود.
پس تو باختی نه من
میگن دوخط موازی هیچ گاه بهم نمی رسن مگر اینکه یکی از آن ها خود را بشکند
با خود گفتم:
من که شکستم پس چرا به آن نرسیدم؟
ندایی آمد:
شاید او هم به سمت خطی شکسته باشد
وقتی تمام تلاشت میکنی به عشقت نمیرسی
مجبور این جمله رو با تمام بغضی که توی گلوته وداره خفت میکنه اینو میگی
بیا تمامش کنیم
همه چیز را
که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن
نگران نباش
قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد
اما فراموشم کن
بخند…تو که مقصر نبودی
من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم
میدانی؟؟؟
گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است
بیا به هم نرسیم
رفت؟؟؟؟
به سلامت که رفت..
.
من خدا نیستم که بگویم صدبار اگر توبه شکستی بازآیی...
آنکه رفت به حرمت آنچه که برد حق بازگشت ندارد...
رفتنش مردانه نبود
حداقل مرد باشد و بر نگردد
رفتن او پایان من نیست
آغاز بی لیاقتی اوست
اسکار حق اوست
مرا خوب فیلم کرده بود
گفت : دعا کنی، می آید؛
گفتم : آنکه با دعایی بیاید به نفرینی میرود؛
خواستی بیایی، با دعا نیا، با دل بیا ...!!
خــنده داره ...
مـــا آدمـا هــنـوز هــــم مـثــل بچــگیمـــون ...
هــــر کـی کــه بیشــتـــر بـاهــامـــــون بـازی کـنه رو ...
بیشــتر دوســتـش داریـــــم ...!!!
عشق مثل آب میمونه که میتونی توی دستات قایمش کنی
آخرش یه روز دستاتو باز میکنی میبینی نیست..
قطره قطره چکیده رفته،بی اونکه خودت بفهمی و خبردار بشی..
اما عجیب اینجاس که دستت پر خاطره ست
من میبافم...
تو میبافی...
من برای تو کلاه،تا سرت گرم شود
تو برای من دروغ،تا دلم گرم شود
آزارم میــــــــدهی...
به عمــــد...یا غیر عمــــد...خدا میــــــدانـــد
اما من آنقدر خسته ام...
آنقدر شکستـــه ام که هیچ نمیگویم...
حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است...
اشک میریزم...
سکوتــــــ میکنم و تــــــــــــو
همچنان ادامه میــــدهی...
نفرینت هم نمیکنم...
خیــــالت راحــــتـــــــــــ
شکسته ها نفرین هم بکنند،گیـــــــرا نیست!
نفریـــن،ته دل میخواهد
دل شکسته هم ک دیگر سر و ته ندارد...!!
لامذهب این همه استخوان در بدنم بود
چــــــــــــرا دلــــــــم را شکـــــــستـــــــــــی؟؟!!
انگار در دلم دیگر حرفی باقی نمانده
تا برایت بگویم...
تنها یک جمله:
♥هــــنـــوز هــــم دوســـتـتــــــــ دارمــــــ♥
میدونی زیبایی دنیا چیه؟؟؟
توی یه جایی از زمین خدا,
یه نفر
درباره ی تو با خدای خودش صحبت کنه
و به خاطر داشتنت اشک بریزه...
ما که عاشق میشویم خدا را گم میکنیم...
خوشبحال زلیخا , عاشق که شد...
خدا را پیدا کرد
پدرم میگوید از سولماز بگذر
که رنج میآورد
مادرم گریه می کند از سولماز بگذر
که مرگ می آورد
خواهرهایم به من نگاه می کنند . . . باخشم
که ذلیل دختری شده ام
آه سولماز . . .
اینها چه می دانند که عاشق سولماز بودن چه درد شیرینی است...
به کوه می گویم سولماز را می خواهم
جواب می دهد من هم...
به دریا می گویم سولماز را می خواهم
جواب می دهد من هم...
در خواب می گویم سولماز را می خواهم
جواب می شنوم من هم...
اگر یک روز به خدا بگویم سولماز را می خواهم . . .
زبانم لال . . . چه جواب خواهد داد؟
آتش بدون دود (نادر ابراهیمی)
دست نوشته هایم را که دیدند از من می پرسیدند:
عاشقی؟
گفتم :نه
خیانت دیده ای؟
نه....
تنهایی؟
نه....نه....نه...پس این عاشقانه ها چیست؟
برای چه می نویسی؟
فقط به ان ها لبخند زدم
چه می توانستم بگویم
من نه عاشقم،....نه تنهایم،....نه خیانت دیده ام.....
فقط بعضی وقت ها احساس می کنم
خیلی شکستم.
گفتمــ:«خـدایــا از هـمــه دلــگـیـــرمـ»
گفتــ: «حـتــی مـــن ؟!»
گفتمــ: «خـدایــا چـقــدر دوریــــ ؟!»
گفتــ: «تــو یـا مـــن؟!»
گفتمــ: «خـدایــا تـنــهـــاتـریـنـمـ»
گفتــ: «تــو یـا مـــن؟!»
گفتمــ: «خـدایــا کـمـکـــ خــواسـتـمـ»
گفتــ: «از غــیر مـــن؟؟»
گفتمــ: «خـدایــا دوســــتـت دارمـ»
گفتــ: «بــیــشـ ازمـــن؟؟؟»
کتــابـ ســرنــوشتــــ بـرای هـرکســیـ چــیــزیـــ نــوشتــــ
نــوبـتــــ بــه مــا کـه رســیـــد قــلــم افــتــاد...
دیـگــر هـیـــچـــ نـنـوشــتــــ!
خــطـ تــیــره گـذاشــتـــــ و گـفـتــــ:
تـــــو بــاشــــ اســیــر ســرنــوشتـــــ...
..بعضی وقتا مجبوری توفضای بغضت بخندی..
..دلت بگیره ولی دلگیری نکنی..
..شاکی بشی ولی شکایت نکنی..
..گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن..
..خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدشون بگیری..
..خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری..
..خیلیا دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی..
..♥فقط چون یه عاشقی♥..
مـــهـــلــــتـــــــ بده مــــــــیـــــــــرومـــــــ
فـــــقــــطـ
پـــایـــتـــــــ را بــــردار تـــا غـــرورمـــــــ را جـــمـــعـ کـــنــمـــــــ
رفتم کنار قبرستان،از آدم هایش پرسیدم:
"چه مدرکی لازم دارم تا بمیرم و بیایم؟"
یکی گفت:"اگر جوانی زود آمدی،
دیگری گفت:"اگر پیری،دیر آمدی"
گفتم:
"عاشقم و شاید به عشقم نرسم"
گفتند:"بدون مدرک خوش آمدی.."
یادم می آید گفته بودی ساده و کوتاه نویسی را دوست داری..
تقدیم به تو
ساده و کوتاه
تنها همین دو کلمه:
"برگرد..........دلتنگم"
این را برای کسی مینویسم ،
که روزی دوستم داشت ،
به حرفهایم ،
به عشقم به احساسم ،
احترام,
میگذاشت,
برای کسی مینویسم که روزی نگرانم بود,
روزی دلتنگم میشد,
اما ...
انچه ازدست می رود،وقت نیست
خودمان هستیم،
وقت همیشه وجود دارد،ماموقتی هستیم.
خیانت است یا عدالت
!
وقی که نوشت ""دوستت دارم"" وبرای
دو نفر فرستاد
دست از سرم بردار
این همان جمله ای بود که
بعد از گذاشتن دست دیگری
بر روی سرت به من گفتی
ﻳــــﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ ؟
ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎ " ﺍﻭ " ﺩﻳــــﺪﻣﺖ،
ﭘﺮﺳــــﻴﺪﻡ:ﭼﻪ ﭼﻴــــﺰﺵ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻮﺩ؟
ﮔﻔﺘﮯ "--- : ﺍﻭ " ﺩﺳـــــﺖ ﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﮯ
ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏــــﻮﺵ ﻣﻲ ﮔﻴﺮﺩ
.ﺍﻳﻦ
ﻳﻌــــﻨﮯ
»ﺣِﺲِ ﺍﻣﻨﻴّﺖ
ﮐﺎﺭﮮ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻫﻴـــــﭻ ﮔﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩﮮ ...
---ﻳﮏ ﻃـــــﺮﻓﻪ ﺑﻪ ﻗـــﺎﺿﮯ ﺭﻓﺘـــﮯ ....
ﻭ ﻧﻔﻬــــــــﻤﻴﺪﮮ ﺩﺳــﺖ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﺭﻭﮮ
ﺳــــــﺮﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑــــﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺁﻭﺍﺭ
ﻣﺸـــــــﮑﻼﺕ ﻭﺟـــﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻟـِﻪ ﻧﮑـــــــﻨﺪ !
ﺍﻳﻦ ﻳﻌــــﻨﮯ » ﻣُﺤـَﺒِﺖّ ﺑﮯ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺷﺖ «
خانههای ژاپن با دیوارهایی ساخته شده است که دارای فضای خالی هستند و آن را با چوب میپوشانند. در یکی از شهرهای ژاپن، مردی دیوار خانهاش را برای نو سازی خراب میکرد که مارمولکی دید.
میخ از قسمت بیرونی دیوار به پایین کوبیده شده و به اصطلاح مارمولک را میخکوب کرده بود. مرد چشم بادامی، دلش سوخت و کنجکاو شد.
وقتی موقعیت میخ را با دقت بررسی کرد حیرتزده شد و فهمید این میخ 10 سال پیش هنگام ساخت خانه به دیوار کوبیده شده اما در این مدت طولانی چه اتفاقی افتاده است؟ چگونه مارمولک در این 10 سال و در چنین موقعیتی زنده مانده؛ آن هم در یک فضای تاریک و بدون حرکت؟
بقیه در ادامه مطلب
دو تا دوست عاشق يه دختر ميشن دختره سه تا ليوان ميـاره
ميگه توی يكي از ايناسم ريختم هركدوم اونو بخوره من با اون
يكـي ازدواج ميكنم پسـر اولي برميداره ليوان و ميگهميخورم
به سـلامتي رفيقم كه من بميرم و اون به عشـــق اش برسه
پسر دومي بر ميداره ليوان و ميگه ميخورم بسلامتــي رفيقم
كه من بمـــيرم و اون به عشقش برسه دختـــره ليوان سـمو
بر ميـــداره ميخوره ميگه ميخورم بسلامتي رفيقـــايي كه من
بميرم و اونا به رفاقتشون ادامه بدن.
هر شب وقتی تنها میشم حس می کنم پیش منی...
دوباره گریه ام میگیره انگار تو آغوش منی...
روم نمیشه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه...
با اینکه نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه...
بارون میباره و تو رو دوباره پیشم می بینم...
اشک تو چشام حلقه میشه دوباره تنها میشینم...
قول بده وقتی تنها میشم باز هم بیای کنار من...
شبای جمعه که میاد بیای سر مزار من...
دوباره از یاد چشات زمزمه ی نبودنم...
ببین که عاقبت چی شد قصه ی با تو بودنم...
خاک سر مزار من نشونی از نبودنت...
دستهای نامردم شهر چرا ازم ربودنت...
به زیر خاکمو هنوز نرفتی از خیال من...
غصه نخور سیاه نپوش گریه نکن برای من...
دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم...
دوباره لحظه ها سپرد منو به باد رفتنم...
دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم...
رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم...
خدارو شکر بعد این همه زندگی منم یه چیز شدم :
“فراموش”