چشمانت راببند
من درد میکشم
اما تو چشمانت را ببند
سخت است بدانم میبینی
و
بیخیالی
من درد میکشم
اما تو چشمانت را ببند
سخت است بدانم میبینی
و
بیخیالی
خیلی دیره؛
وقتی که تازه می فهمی اونی که از همه ساکت تر بود،
بیشتر از همه دوستت داشت،
ولی...
تو حواست به شیرین زبونی یه عشق دروغی بود...
می ترسم ...
کسی بوی تنت را بگیرد ...
نغمه دلت را بشنود...
و تو خو بگیری به ماندنش ...
چه احساس خط خطی و مبهمی ست...
این عاشقانه های حسود من ...
خوابی دیدم...
خواب دیدم در ساحل با خدا قدم میزنم.
بر پهنه آسمان صحنه هایی از زندگیم برق زد.
در هر صحنه , دو جفت جای پا روی شن دیدم. یکی متعلق به من دیگری متعلق به خدا.
وقتی آخرین صحنه مقابلم برق زد:به پشت سر و به جای پاها روی شن نگاه کردم.
متوجه شدم که چندین بار در مسیر زندگیم, فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است,
و همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین لحظات زندگیم بوده است.
این واقعا برایم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم:
خدایا , توگفتی اگر به دنبالت بیایم , در تمام راه با من خواهی بود ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگیم
فقط یک جفت جای پا وجود داشت.
نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم , مرا تنها گذاشتی...
خدا پاسخ داد :
بنده بسیار عزیزم , من در کنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت
اگر در آزمون ها و رنج ها , فقط یک جفت جای پا دیدی , زمانی بود که تو را در آغوشم حمل میکردم.
می شود در همین لحظه از راه برسی و جوری مرا در آغوش بگیری که حتی عقربه ها هم جرات نکنند از این لحظه عبور کنند!
و من به اندازه تمام روزهای کم بودنت تو را ببویم و در این زمان متوقف...
سالها در آغوشت زندگی کنم .
بی ترس فرداها...
چـــــــه قــصــــــــه ی تـــلـــخــــــــــی ســـــت
مـــــــــ ــرده هـــــایـــمــــــان را بــــــه یـــــــــاد مـیـــســپــــــــاریـــــــمــ
و
زنـــــــ ــده هـــــایـــمــــــان را بـــــــه خــــــــــاک
به روزهای سخت که رسید
بامن تفاوت داشت
آن کسی که در روزهای خوب من
بسیار تفاهم داشت
گوش کن...
صدای نفس های آخر پاییز رو می شنوی؟؟؟
و این زیباترین فصل خدا رو به تمام است...
غم و اندوه هایت را به برگ های درختان آویزان کن...
چن روز دیگر می ریزند...
پیشاپیش یلدا تون مبارک
بسم رب الحسین (ع)
اربعین پای پیاده
عشق یعنی آتش افروخته
عشق یعنی حاجت بیت الحرام
دل بریدن ها و حج ناتمام
عشق یعنی غربت نور دو عین
عشق یعنی گریه بر قبر حسین
عشق را گویم فقط در یک کلام
یا ابالفضل و حسین و والسلام...
.........
دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد,
آدمی را در پی گمشده اش ,
ملتهبانه به هر سو می کشاند.
خدا , آزادی , هنر و دوست
در بیان طلب بر سر راهش منتظرند
تا وی کوزه خالی خویش را
از آب کدامین چشمه پر خواهد کرد؟؟
بدرقه اش کن رفیق
شاید بادیگری خوش تر باشد
مگر خوشحالیش آرزویت نبود؟؟!!...
هرگاه که میخواهم زنده باشم
آنگاه که زندگی ترک میگویدم
به آن می چسبم
میگویم زندگی
زود است رفتن دست گرمش در دستم
لبم کنار گوشش
نجوا میکنم ای زندگی
زندگی گویی معشوقی است که میرود
از گردنش می آویزم
فریاد میزنم
ترکم کنی می میرم
وه چه زیبا اگر پاییز بودم
وحشی و پرشور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی
در کنار قلبم عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ,
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دل های خسته
پیش رویم
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینه ام منزلگه اندوه و درد و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم...
کاش چون پاییز بودم
دو نفر که عاشق اند و عشق آنها را به وحدتی رسانده است ,
واجب نیست که هر دو صدای کبک , درخت نارون , حجاب برفی قله علم کوه ,
رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند...
اگر چنین حالتی پیش بیاید, یا عاشق زائد یا معشوق و یکی کافی است .
عشق از خودخواهی و خودپرستی ها گذشتن است...
اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست
من از عشق زمینی حرف میزنم که ارزش آن در« حضور» است
نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.
خیلی وقته دیگه زندگی خوش نمی گذره… فقط… میگذره
.
.
.
بارآخر،من ورق رابادلم بر میزنم!بار دیگرحکم کن ! امانه بی دل! بادلت،دل حکم کن !
حکم دل::
هر که دل دارد بیاندازد وسط !
تا که ما دلهایمان را رو کنیم ! دل که روی دل بیافتاد،عشق حاکم میشود !
پس ،به حکم عشق بازی میکنیم .
این دل من ! رو بکن حالا دلت را…!
دل نداری!!!؟؟؟
بر بزن اندیشه ات را…حکم لازم . دل سپردن ، دل گرفتن هردو لازم !!!
ولی............
کاشکی آخر این سوز بهاری باشد
کاشکی در بغلت راه فراری باشد
کاشکی از همه مخفی بشود این شادی
کاشکی وصل شود عشق تو به آزادی
کاشکی بد نشود آخر این قصه ی بد
کاشکی باز بخوابیم ولی تا به ابد
مطرب عشق عجب ساز و نوای دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
....
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه ها کرد
به هر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از میان باد صبا کرد
.......
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
....
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
چارده ساله بتی چابک شیرین دارم
که به جان حلقه به گوش است مه چادهش
....
در وفای کوی تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چوشمع
در شب هجرت مرا پروانه وصلی فرست
ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
گفتم:میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2نفره نه 3نفر
گفتم:برمیگردی؟
فقط خندید...
اشک توی چشام جمع شد . . . سرمو انداختم پایین
دستشو گذاشت زیرچونم و سرمو آورد بالا
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1نفره نه 2نفر
گفت:برمیگردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشتی نداره.
.
.
.
من رفتم . . . اونم رفت
ولی
اون مدت هاست برگشته
و
با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده
میگن شب اول قبر خدا می پرسه :
وقتی همسایه ات گرسنه بود تو کجا بودی!؟
وقتی دوستت کفش نداشت تو کجا بودی و خلاصه از این سوالا...
ولی من
میخوام سرمو بندازم پایین با خجالت بگم:
خدا جونم خودت کجا بودی !؟
بهش بگم وقتی کمر این همه جوون زیر این مشکلات خم شد تو کجا بودی!؟
وقتی هزارتا دختر به خاطر گشنگی و مریضیه خانوادشون فاحشه شدن تو کجا بودی!؟
اونروزی که با زندگی و آیندمون بازی کردن تو کجا بودی؟
وقتی خیانت عشقمو دیدم زجه زدم تو کجا بودی!؟
وقتی شبا بابام از خستگی نا نداشت تو کجا بودی؟
وقتی حاجیات مکه و کربلا رو بارها و بارها زیارت و سیاحت می کردن ولی...
لطفا بقیه این شکوه نامه زیبا را در ادامه مطلب بخوانید
از پیرمردی پرسیدم عشق چیست؟
گلی را نشانم داد و گفت :
:دیروز غنچه بود ,
امروز شکفت,
فردا پژمرده خواهد شد...
پروردگارا مرا به عشق زنده گردان
که از ازل تا ابد است,
و مرا بدان امید بخش,
که این خاک غریب تمامی امیدم را ربوده است...
خسته ام...
از همه دنیا...
از همه آدماش...
از عشقاش...
از جداییاش...
از خیانت هاش...
خدایااا
خسته ام . . . میدونم وقت هنوز تموم نشده..
میشه ورقمو بدم؟؟؟؟؟؟
تنهایی یعنی
یه وقتایی هست میبینی فقط خودتی و خودت
رفیق داری ... همدرد نداری!
خانواده داری... حمایت نداری!
عشق داری... تکیه گاه نداری!
همه چی داری...ولی هیچی نداری
یه وقتایی که دلت گرفته . . .
بغض داری, آروم نیستی ,دلت براش تنگ شده. . .
حوصله ی هیچکس رو نداری!
به یاد اون لحظه ای بیوفت که بی قراری هاتو دید
اما چشماشو بست و رفت . . .
به کسی که رفت بگویید:
من کسی را از دست دادم که اصلا دوستم نداشت
ولی تو
کسی را از دست دادی که دیوانه ات بود.
پس تو باختی نه من
میگن دوخط موازی هیچ گاه بهم نمی رسن مگر اینکه یکی از آن ها خود را بشکند
با خود گفتم:
من که شکستم پس چرا به آن نرسیدم؟
ندایی آمد:
شاید او هم به سمت خطی شکسته باشد
وقتی تمام تلاشت میکنی به عشقت نمیرسی
مجبور این جمله رو با تمام بغضی که توی گلوته وداره خفت میکنه اینو میگی
بیا تمامش کنیم
همه چیز را
که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن
نگران نباش
قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد
اما فراموشم کن
بخند…تو که مقصر نبودی
من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم
میدانی؟؟؟
گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است
بیا به هم نرسیم