{{دقیق بخوانید دوستان جالب است}}
یک شخصی گفت : الله اکبر : و بعد گفت لا اله الا الله محمد رسول الله : وباز گفت:سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم و بعد گفت : لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الضالمین این شخص 70000 هفتاد هزار نیکی را به دست آورده است این شخص خودتان هستید مبارکتان باد موفق باشی...
اولئک کالانعام...
شیرماده پس از شکار آهو و شروع به خوردن آن متوجه شد که شکارش باردار بوده است!
بلافاصله از خوردن شکار دست بر میدارد و سعی می کند بچه را به شکم مادر برگرداند. پس از نا امید شدن از تلاش و اطمینان از مرگ بچه آهو، آن را آرام با دهانش بر میدارد و در کنار جسد مادرش می خواباند.
او مدتی کنار آهو و بچه اش می نشیند و نظاره گر آنها می شود و سپس کمی آنطرف تر دراز کشیده و استراحت می کند...
.
.
بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب
حافظ
حافـظ هم ..
از من کلافه است !
بس که ..
آمـدنـت را فال گرفتم !
دلتنگ
دلتنگ که بـــــــــــــــــاشم
ســــــاده ترین حرف ها هم
اشـــــــــکم را در می آورد
یاد تو که جــــــــای خود دارد
نامردی
نامــردی را
مــــعلم بــه ما آموخت،
ازهمان کـــــــــــــــــــــودکی میگفت :
جـــــــای خــــــــــــــالی را پر کـــــــــــــــــــــنید …
قانون
آروومم
ولی
قانونن داغونم
احمقانه
چقــــــــــدر احــــمقانست
از یــــــــــک قـــــــهوه تلخ
انتظار فال شیرین داشتن
مثــــل من که از تــــــــــو
انتظار عشـــ♥ــــق داشتم
هوای گریه
اینم آهنگ زیبای هوای گریه ...
با صدای استاد همایون شجریان
نبسته ام به کس دل , نبسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها ,رها, رها من...
لینک دانلود در ادامه مطلب:
ادامه مطلب
عاشقی و غیرت
افسر عراقی تعریف می کرد:یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد.
گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »
ادامه مطلب
پسران مست
ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﺳﯿﺮ ﭘﺪﺭﯼ ﻋﯿﺎﺵ، ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪﺵ
ﻓﺮﻭﺵ ﺷﺒﺎﻧه
ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩ !
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻭﺯﯼ ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﭘﺪﺭﯼ ﻧﺰﺩ ﺣﺎﮐﻢ ﭘﻨﺎﻩ
ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻗﺼﻪ
ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯﮔﻮ ﮐﺮﺩ . ﺣﺎﮐﻢ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺯﺍﻫﺪ ﺷﻬﺮ ﺍﻣﺎﻧﺖ
ﺳﭙﺮﺩ ﮐﻪﺩﺭ
ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﺟﻨﺎﺏ ﺯﺍﻫﺪ ﻫﻢ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺍﻭﻝ ﺩﺧﺘﺮ
ﺭﺍ ......... .
ادامه مطلب
خدا
ﻣﮑﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ:
ﻣﮑﻪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﻢ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﺭﺳﺘﻬﺎﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺧﻄﺎ ﺍﻧﮕﺎﺷﺘﻪ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ … ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺪﺍ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﻣﮑﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺧﻮﯾﺶ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ …
ادامه مطلب
دیر یا زود همه می فهمند ...
که تو رفته ای
و من زنده بودن را
بازی میکنم...
نامردیست
اینجا سرزمین واژه های وارونه است: جایی که گنج, "جنگ" می شود..
. درمان, "نامرد" می شود... قهقه , "هق هق" می شود...
اما دزد همان "دزد" است ... ... ... درد همان "درد..." و گرگ همان "گرگ
همیشه ابرها می بارند ولی آدمها عاشق ستاره ها می شوند . . .
نامردیست . . . آنهمه گریه را
به یک چشمک فروختن.
هی رفیق
هــــــی رفــــیـــــــــــق!
بغض هایم را مسخره نکن!
به سه نقطه های آخر حرف هایم نخند!
تمام زندگیم نقطه چین است!
اینها تمام نوشته های تاریکی ذهن و دنیای من است…
اینجا کلبه ی وحشت من است! چرخ و فلک خاطره هاست…
سکوت چشمها و سرسره ی بغض هاست…
در دنیای تاریک و سیاه من خبری از گل و درخت نیست!
روشنی نیست…
سیاهی مطلق است…!
دوست خوب من!
سکوت کن و رد شو!
چشمهایت را ببند تا تن لش زندگی مرده ام را نبینی!
گوشهایت را بگیر تا صدای ناله ها و زجه زدن هایم را نشنوی!
در دنیای من؛بی کسی دلتنگی و حسرت بیداد میکند…!
اینجا من هستم و من و من!
اینجا بجز من و بغضهایم چیز دیگری نیست! هیچی نگو…
نخند…
اشک نریز… ترحم نکن…
فقط رد شو…!
نجوای دل
باران خوبی باریده بود و مردم دهکدهی شیوانا به شکرانه نعمت باران و حاصلخیزی مزارع، عصر یک روز آفتابی در دشت مقابل مدرسه شیوانا جمع شدند و به شادی پرداختند. تعدادی از شاگردان مدرسه شیوانا هم
ادامه مطلب
یه کم بخندیم
عزیزان من خنده بر هر درد بی درمان دواست.....به خاطر خودتون هم که شده بخندین!!!
یکی از دلایلی که سرخپوستا
همیشه به قطارا حمله می کردن
این بوده که دود قطار به زبون اونا فحش ناجوری میشه "_"
برید حال کنین با این اطلاعاتی که در اختیارتون می زارم!...
ادامه مطلب
دختر و پسر
پسر جوون تو کتابخونه از دختره پرسید:"مزاحمتون نمیشم کنارتون بشینم؟"
دختره با صدای بلند داد زد:"نمیخوام ی شب رو باهات بگذرونم!!!"
تمام دانشجوها تو کتابخونه به پسر که خیلی خجالت زده شده بود نگاه می کردن.بعده چند دقیقه دختره
رفت پیش پسره و بهش گف:"من روانشناسی پژوهش میکنم و میدونم مردا به چیزی فکر میکنن ،فک
کنم شمارو خجالت زده کردم درسته؟
پسر داد زد:"200 تووووووومن برا یه شب!!!؟خیلی زیااااااده!"
و تموم دانشجوهام که تو کتابخونه بودن به دختر زل زدن
پسر به گوش دختر گف:"من حقوق میخونم و میدونم چطور شخص بیگناه رو گناهکار جلوه بدم!
مسافرت عقب افتاده
مدیر به منشی میگه برای یه هفته بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن.منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری،کارهات رو روبراه کن.
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش میگه
ادامه مطلب
زمانه
زمانه
گریه میکردگرگ؟؟؟
وقتی دیدسگ بخاطرتکه استخوانی لگدهای چوپان را تحمل میکند..
عشق چیست
شاگردی از استادش پرسید: " عشق چست؟"
استاد در جواب گفت: "به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمیتوانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!"
شاگرد به گندم زار رفت و...
ادامه مطلب
دلا
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل