رفتار ما با کلام الله
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد..
فرزندانش اورا از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام میگذاشتند.
مدتی بعد،پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد.
بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند،بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند:
"این نامه از طرف عزیزترین کس ماست."
سپس بدون اینکه پاکت را باز کنند،آن را در کیسه ی مخملی قرار دادند...
هرچند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره درکیسه میگذاشتند..
و با هر نامه ای که پدرشان میفرستاد همین کار را میکردند.
سال ها گذشت،پدر بازگشت.ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود.
از او پرسید:مادرت کجاست؟
پسر گفت:سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم،حالش وخیم تر شد و مرد.
پدر گفت:چرا؟مگر نامه ی اولم را باز نکردید؟برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم.
پسر گفت:نه
پدر پرسید:برادرت کجاست؟
.
.
.
ادامه
ادامه مطلب